هر چیزی که باید درمورد بایوگرافی یاسو بدونین اینجاست!
به عنوان یک بچه در بیشتر زمانها هر چه در موردش میگفتن باور میکرد. در بهترین شرایط وجودش یک اشتباه منطقی بود و در بدترین روزها او یک بدشانسی بود که نمیشد از شرش خلاص شد.
مثله خیلی از دردها، حقیقتی در این جملات نهفته بود …… .
با اینکه برادر Yasuo به نام Yone، تمام چیزهایی که Yasuo ندارد را داشت مثله احترام، محافظه کاری و وجدان، ولی این دو برادر جدا نشدنی بودن. وقتی بچههای دیگه یاسوئو را اذیت میکردن، یون از او دفاع میکرد. با اینکه در Yasuo هیچ اثری از صبر دیده نمیشد ولی به جای اون از عزمی راسخ برای انجام کارها برخوردار بود. وقتی (یونه) Yone به عنوان کارآموز وارد یک مدرسه شمشیرزنی معروف شد، Yasuo به دنبال او رفت و در پشت دربهای بسته زیر باران شدید آنقدر منتظر ایستاد تا دل استادها براش سوخت و درب رو برای او باز کردند.
با اینکه هم سن و سالهای Yasuo او را اذیت میکردن، ولی او استعداد ذاتی خودش رو در مدرسه نشون داد به طوری که بعد از نسلها یک شاگرد تونست نظر سومای بزرگ (آخرین نسل از اساتید با تکنیک افسانهای باد) رو به خودش جلب کنه. اون پیرمرد پتانسیل Yasuo رو دید ولی مثله تلاش برای رام کردن گردباد، این شاگرد به بیشتر آموزشها توجهی نشون نمیداد. Yone با برادرش صحبت کرد و ازش خواست تا غرور رو کنار بذاره، به Yasuo یک دانه دانهی افرا که نشانهی فروتنی هست، هدیه داد. از فردا Yasuo کارآموزی برای سومای بزرگ رو پذیرفت و به عنوان بادیگارد شخصی او مشغول شد.
وقتی خبر به مدرسه رسید که نیروهای Noxus حمله کردند، خیلی از افراد تحت تاثیر مقاومت بزرگ قصر Novari قرار گرفتن و دهکده تا آخرین فرد در این مقاومت تلفات داد. Yasuo برای شمشیر زدن در این مقاومت آماده میشد، چون همکلاسیها و برادرش برای جنگیدن رفته بودند، ولی دستور رسید تا او برای حفاظت از بزرگان مدرسه در آنجا بماند.
هجوم اولیه Noxus تبدیل به جنگی بزرگ شد. در آخر، یک شب بارانی صدای طبل نیروهای Noxus از دره کنار دهکده به گوش میرسید. Yasuo پست خودش رو ترک کرد و به طرز احمقانهای فکر میکرد که میتونه جریان جنگ رو عوض کنه.
او هیچ درگیری بین نیروها پیدا نکرد، فقط صدها جنازه از نیروهای Noxus و Ionia پیدا کرد. اتفاقی بد و غیر طبیعی رخ داده بود، اتفاقی که یک شمشیرزن تنها نمیتونست اون رو شکست بده. زمین از خون جنازهها قرمز شده بود.
یاسوئو که هشیار شده بود، صبح روز بعد به مدرسه رسید و توسط شاگردان مدرسه که همه به سمتش شمشیر کشیده بودن، محاصره شد. سومای بزرگ مرده بود و اتهام یاسوئو علاوه بر ترک پست خود، کشتن سومای بزرگ هم بود. او فهمید که اگر به سرعت عمل نکنه قاتل واقعی بدون هیچ تنبیهی آزاد میچرخه، با اینکه میدونست اگر بجنگه خودش رو مقصر جلوه میده ولی راه خودش رو با جنگیدن باز کرد و فرار کرد.
حالا به عنوان یک فراری در Ionia جنگ زده، یاسو به دنبال سرنخی بود تا او را به سمت قاتل واقعی راهنمایی کند. در همین حال او همیشه وسط دوستان قدیمی خودش تعقیب شده، مجبور بود یا بجنگد و یا بمیرد. این هزینهای بود که برای پیدا کردن قاتل واقعی حاضر بود بپردازه تا اینکه با کسی که همیشه میترسید به دنبال او بیاید، یعنی برادرش Yone روبرو شد. آن دو شرافتمندانه برای شروع جنگ به دور هم چرخیدند. وقتی شمشیرها را کشیدن، Yone هیچ شانسی در برابر Yasuo نداشت و با اولین برق شمشیر یاسوئو برادرش رو کشت.یاسوئو از بردارش برای بخشیدنش التماس کرد.
ولی آخرین کلمات یون درباره کشته شدن سومای بزرگ توسط تکنیک باد بود و اینکه چطور فقط Yasuo این تکنیک رو بلد بود. بعد از اون یون قبل از اینکه یاسوئو رو ببخشه، نفس آخر رو کشید و مرد.
بدون استاد و برادر، یاسوئو در بین کوهها سرگردان میچرخید و تبدیل به شمشیری بدون غلاف شده بود. در برفها دختربچهای از Shurima به نام Taliyah رو ملاقات کرد که یک سنگ جادوگر بود و از دست ارتش Noxus فرار کرده بود. در او یک شاگردجوان رو دید، در خودش یک استاد که خیلی به دور از ذهن به نظر میاومد. یاسوئو او را با جادوی عناصر یعنی ترکیب عناصر باد و سنگ آشنا کرد تا به نوعی به آموزشهای سومای بزرگ ادای دین کرده باشه.
دنیای اونها با خبر به پا خواستن پادشاه خدایان شوریما تغییر کرد. یاسوئو و تالیا مسیری جداگانه را در پی گرفتند و با هدیه دادن دانهی افرا به تالیا، یاسوئو درس بزرگی رو یاد گرفت. تالیا به سمت سرزمین پوشیده از شن میرفت در حالی که یاسوئو به سمت دهکدهی خودش به راه افتاد تا اشتباهات گذشتهاش رو جبران کنه و قاتل سومای بزرگ رو پیدا کنه.
در درون دیوارهای ساختمان بزرگ دهکده، به این نتیجه رسیدند که قتل سومای بزرگ تصادفی بوده و توسط یک Noxian فراری به اسم Riven که حالا نیز به شدت پشیمان است، اتفاق افتاده. با این وجود یاسوئو هرگز خودش رو بابت ترک کردن سومای بزرگ و از همه بدتر انتخابهایی که باعثه کشته شدن برادرش شد، نبخشید.
تا به امروز یاسوئو به دور این سرزمین میچرخه و احساس گناه تنها چیزی که باعث میشه این باد آزاد (اشاره به یاسوئو) زیر بار فشارش کمر خم کنه.